14 ماهگی و کارهای جدید کورش...

فندقم هنوز دو روز از ماه چهاردهمت مونده ولی گفتم الان که فرصت دارم واست بنویسم.قند عسلم این روزا خیلی شیرین شدی و حسابی دلبری میکنی. عاشقه اینی که بهت بگم :کورش الان میام میگیرمت و اونوقته که با هیجان یه خنده از ته دل میکنی و فرار میکنی و بعد می ایستی و با یه قیافه ی بامزه و شیرین منو نگاه میکنی که یعنی بازم دنبالم کن  و اونجاست که قند تو دله منو بابایی آب میشه.

تو این چند وقت که هوا سرد بود و بخاطر مریضیه بعد از واکسنت حسابی خونه نشین شدیم بعضی روزا خیلی دلتنگ میشدی می رفتی جلو در بیرون و اصرار میکردی که بریم بیرونو آخرش گریون گریون بغلت میکردم باهات حرف میزدم که راضی بشی تو خونه بازی کنیم.یاد تابستون بخیر که هر روز میرفتیم بیرونو کلی بهت خوش می گذشت.

خاله سمیرا (من و خاله سمیرا تو دوران بارداری تو مطب دکتر با هم آشنا شدیم) و حسنا جون هر چند روز یکبار میان پیشمون یا ما میریم پیش اونا و شما و حسنا کلی با هم بازی می کنین.خیلی خوشحالم که یه همبازیه همسن داری.تازه گیا همدیگه رو کاملا شناختین و تا می گم کورش امروز حسنا جون میاد پیش ما کلی ذوق می کنی.

هر کلمه ای رو که بگم تکرا میکنی:شیر، خرس ، سیب، چتر ...

اعضای بدنتو میشناسی و هر کدومو بگم و شاره کنم متوجه میشی.

اسباب بازیه مورد علاقه ت توپ و وسیله ی مورد علاقهت دوچرخه ته که عاشقشی و بعضی وقتا حتی دلت نمیاد حسنا سوارش بشه.

همچنان علاقه ای به تلویزیون و  فیلم های توی لبتاب و تبلت و گوشی نداری حتی چند بار واسه سرگرم کردنت کلیپ های شعر و آهنگ کودکانه دانلود کردم ولی اصلا نگاشون نمی کنی و من از این بابت خداروشکر میکنم چون اصلا دلم نمی خواد از الان در گیر بازیهای تو گوشی و کارتون های تلویزیون بشی.

همچنان و عاشق دوشاخه و پریزی  و هر دوشاخه ای واسه هر وسیله ای به چشمت بخوره ازمن می خوای بزنم به پریز اونم نه یک بار و دوبار ... چند ماه پیش بود فکر کنم 11 ماهه بودی یه روز گیر دادی به بخاری برقیه بیچاره و به من گفتی بزن به برق ،دربار ،دوباره بزن به برق و این روتد ادامه داشت... من که کنجکاو شدم ببینم کی بلاخره رضایت میدی که تا 63 بار شمردم   و من دیگه کم آوردم  آخرش هم با کلی گریه بیخیالش شدی.

بعد از یک سالگیت اشتهات به غذا خیلی خوب شده و شکر خدا خوب غذا میخوری.

چند وقتی بود نظم خوابت بهم خورده بود که دوباره با کمک بابایی خوابتو تنظیم کردیم وقبل 10:30 میخوابی .

یه مطلب جالب اینکه وقتی دستشویی داری میری و در دستشویی رو میزنی یکبار هم ظهر تا عصر پوشکت نکردم و هر بار رفتی و دره دستشویی رو میزدی و صدام میکردی تصمیم گرفتم بعد از عید از پوشک بازت کنم.میدونم  از نظر سنی زوده ولی وقتی آمادگیشو داری به نظرم ایرادی نداره.

یه مدت هیچ علاقه ای به کتاب نداشتی ولی جدیدا وقتی کتاب میخونم میشینی کنارم و گوش میدی وقتی ازت بپرسم مثلا کورش توپ کو یا هر اشیای دیگه تو عکس نشونم میدی.

معنیه تمام حرفامونو متوجه میشی هر چیزی که بگیم انجام میدی،کورش کتابو بده به بابا ،کورشو فلان چیز و از هر جا برداشتی بگذار سر جاش (میبری میگذاری سر جاش) ...

یه بار گوشیه بابا تو حالت سایلنت بودو داش زنگ میخورد رفتی بابارو صدا کردی و با اشاره نشون دادی گوشیت زنگ میخوره ،واسم جالبه که می دونی کدوم گوشی متعلق به کیه!

وقتی بهت می گم بغلم کن بغلم می کنی وقتی می گم بوسم کن پیشونیتو میچسبونی به لپم.

وقتی بابایی از سر کار میاد میری بغلشو حتی مهلت نمیدی دستاشو بشوره و اصلا دیگه از بغلش پایین نمیای و هر کاری داشته باشی و هر چیزی بخوای به بابایی میگی انگار نه انگار که من وجود دارم.

اصلا دوست نداری جلو چشت گوشی دستمون بگیری اگه حواسم به گوشی باشه میای پیشم و گوشیو با دستت حل میدی که بگذارم کنار من و بابایی هم خیلی وقته که تصمیم گرفتیم در حضور شما مشغوله گشت و گذار تو صفحات مجازی و غیره نباشیم و همه حواسمون پیشه شما باشه تا یه وقت قلب کوچولوت از دستمون دلخور نشه.

نفسم اینا یه تعداد از کارات بود که تو خاطرم بود.دوست دارم کوچولوی دوست داشتنیه من.

(عکسه مخصوصه 14 ماهگیتو پس فردا میگیرم،تو 13 ماهگیت به خاطر عوارض طولانی مدت واکسنت اونقدر حالت بد بود که دل و دماغ عکس گرفتن نداشتم.)