پسر ناز مامانیپسر ناز مامانی، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

پسرم دنیای من

کلی عکس از 14 ماهگی...

1394/11/23 1:22
نویسنده : مامان کورش
1,245 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامان امروز می خوام کلی عکس از این ماهی که گذشت واست تو وبلاگت یادگاری بذارم.راستی اینم بگم که همه ی عکساتو خودم ازت می گیرم ،من همیشه عاشق عکاسی بودم از وقتی شما به دنیا اومدی تنها سوژه ی عکاسیم شمایی و واقعا از اینکه ازت عکس بگیرم و روزی هزار بار عکسایی که ازت گرفتمو نگاه کنم لذت میبرم.عکاسی رو دوست دارم چون عکس تنها وسیله ایه که می تونی باهاش یه لحظه رو ثبت کنی . می دونم هر لحظه ی که از این روز های قشنگ کودکیت می گذره دیگه قابل برگشت نیست منم همه سعی خودمو  می کنم تا میون همه مشغله هام تا جایی که میتونم این لحظه های قشنگو واسه شما و من وبابایی ثبت کنم.

خوب حالا بریم سراغ عکسا:

یکی از کارای مورد علاقه ت این روزا سر کشیدن ظرف غذا بعد از تموم شدنشهدلخور مخصوصا اگه خیلی غذا بهت چسبیده باشه، نمونش مثلا اینجا داری بستنی میخوریخندونک:

معلوم نیست شما بستنی خوردی یا بستنی شمارو خوردهخندونک:

کلا وقتی می خوام ازت عکس بگیرم خیلی همراهی می کنی ولی بعضی روزا هم همه ی تلاشتو می کنی تا عکسای مامانی و خراب کنیدلخور:

 

 

وارونه نگاه کردن از رو دوچرخه ،از کارای مورد علاقه ت:

 

 

 

 

قربونه این خنده های شیرینت بشم،نمی دونی چقدر عاشقه خنده هاتممحبت:

 

این چند تا عکستو منو بابایی خیلی دوست داریم عکس دومتو قراره بدم چاپ کنن (1.2.11):

 

 

 

راستش اونقدر که همه ش تو بدو بدو و جنب و جوش هستی اصلا فکر نمی کردم دوباره تو کالسکه بشینی ولی چند وقت پیش با کالسکه بردمت بیرون خیلی خوشت اومد و اصلا پیاده نشدیتعجب و من از تعجب دهنم باز مونده بود که آیا کورش هم میتونه واسه چند ساعت ساکت یه جا بشینه؟!!!!!تعجب یه روزم بردمت نقش جهان اونجا هم کلی با کالسکه گشتیم(1.2.19):

 

 

 

 

 

عاشق اینی که از یه ارتفاعی بالا پایین بری حالا فرقی نمی کنه بلند یا کوتا باشه اینجا هم هزار بار این تیکه رو رفتی و برگشتی:

 

 

 

 

فواره ها رو خیلی دوست داری و با دقت نگاشون می کنی تو نقش جانم کلی دور حوض کنار فواره ها بازی کردی:

 

 

عینک آفتابیتو خیلی دوست داری،مخصوصا وقتی عینکت تو چشمته دوست داری همش بدو بدو کنی.جالب اینجاس وقتی عینک میزنی چشمت دهنتو باز نگه میداری که یه وقت نیوفتهخندونکخنده:

 

 

 

قبلا زیاد شنیده بودم که بعد از یکسالگی رفتار بچه ها خیلی عوض میشه این واسم ثابت شد.خیلی از کارایی که قبلا اصلا دوست نداشتی بعد از یک سالگی بهشون علاقه مند شدی مثل کتاب خوندن سوار شدن به تابی که بابایی خریده بازی با اسباب بازی و... .

بعد از اینکه تاب واست خریدیم به غیر از بار اولی که سوارش شدی و کلی ذوق کردی دیگه هیچ وقت تمایلی به سوار شدنش نداشتی ولی جدیدا وقتی میشینی رو تاب دیگه پایین نمیای یه بار اونقدر رو تاب نشستی تاب خردی که وقتی پیاده شدی سر گیجه گرفته بودیسکوت . بعد جالبه تو تاب که میشینی کلا میری تو فکر به یه جا خیره میشی و اصلا حرف نمیزنی و کلا تو عالم خودتی به قول دکترت تو این جور موقع ها داری شلوغی یایی که تو طول روز انجام دادی رو تو مغزت دسته بندی می کنیخنده.یه بار شب کمی بیتابی میکردی و نمی خوابیدی به بابایی گفتم بگذاریمت تو تابت تا گذاشتیم بعد از چند تا تکون خوابیدیمحبت قربونت برم من اونقدر قیافه ت بامزه بود اون لحظهبغل.بعد از اون شب هر از چندگاهی که از رو شیطنت نمی خوابی میذاریمت تو تاب و اینطوری میخوابی(1.2.27):

 اینم از ماجراجویی های 14 ماهگیآرام.

پسندها (10)

نظرات (2)

کیان
25 بهمن 94 13:45
قربون غذا خوردنت احتمالا هم باید مثل من روزی یکی دو دست لباس عوض کنی چون تمیز بودن لباسها جند ساعت بیشتر طول نمیکشهعینکن چقدر بهت میاد شاه دوماد دست مامانی درد نکنه که عکسهای قشنگ ازت گرفته من هم بعضی وقت ها تو تاب حسابی خمار میشم خوب آخه خیلی کیف میده
مامان هدی
25 بهمن 94 16:17
ااااااااااای قربونش برم الهی هزار ماشالله خیلی عزیزه. آآآآآآآآآقا. خوشگل. خدا برات حفظش کنه انشالله. یعنی منم امیدوار باشم که حسنا تو کالسکه اش می شینه منم عاشق عکاسی کودکم. خدا بخواد می خوایم آتلیه کودک بزنیم. خیلی دوست دارم. همیشه دلم می خواست کارم با بچه ها باشه. مهد کودک، دکتر اطفال و... ولی پزشکی اصلا با روحیات من جور نبود هیچ ووووقت. دعا کن تو کارم موفق بشم