پسر ناز مامانیپسر ناز مامانی، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

پسرم دنیای من

ماجراهای 18 ماهگی...

1395/4/9 17:14
نویسنده : مامان کورش
840 بازدید
اشتراک گذاری

یکی یدونه ی مامان بازم اومدم تا برات از شیرین کاریات بنویسم:

مهمترین کارت تو 18 ماهگی حرف زدن بود البته قبلا هم حرف میزدی ولی این بار تعداد کلمات بیشتری و تکرار می کنی و حواست به هر جمله ای که بهت می گیم هست و سعی می کنی تکرار کنی.

راستش اون موقع ها که تازه بدنیا اومدی یه بار تو یه مقاله ای خوندم که بچه ها نظم رو بین صفر تا دو سال یاد می گیرن و بعد ار این سن یاد دادن نظم وترتیب به بچه ها کار آسونی نیست.اون وقتا با خودم فکر می کردم آخه چطوری به یه بچه یه ساله باید نظم یاد بدم ولی این روزا که دقت می کنم می بینم مفهوم نظم رو درک کردی مثلا بعد از بازی با هر اسباب بازی با یاد آوری من میزاریش سر جاش و بعد میری سراغ اسباب بازی دیگه یا بعد از خوردن صبحانه تو جمع کردن میز بهم کمک می کنی ،وقتی از خواب بیدار میشی حتما تختو با هم مرتب می کنیم و خیلی کارای دیگه...

یه اتفاق خیلی قشنگی که تو 18 ماهگی شما افتاد بدنیا اومدن پسر خاله ت (ادیب کوچولو) بود که ما به خاطر واکسن 18 ماهگی شما بعد از دو هفته دوتایی رفتیم تبریز دیدنش. جالب اینجاس که برخلاف تصور همه شما اصلا با وجود اینکه من ادیبو اونجا خیلی بغل می کردم و گاهی می خوابوندمش و به خاله جون کمک می کردم شما اصلا بی تابی نکردی و حتی یکبار وقتی ما سر میز مشغول خوردن نهار بودیم رفتی و پستونکشو گذاشتی تو دهنشمحبت و مدام وایمیستادی و تماشاش می کردی.تبریز که بودیم یه روز عمو ها و زنعموهام اومدن و چون شما رو تا به حال ندیده بودن فرصت خوبی شد و هم شما و هم ادیب کوچولو رو دیدن.

این روزا یکی از اتفاقات خوبه دیگه اینه که خیلی خیلی کم از وابستگی شما به من موقع بازی کردن کم شده و حداقل درحد چند دقیقه ی یه سری به آشپزخونه بزنم و خودت با اسباب بازیات مشغول بازی میشی.

بازی مورد علاقه ت توپ بازیه اونم باید توپ رو هر بار به طرف همدیگه پرتاب کنبم و پرتاپ کردن توپ با دست رو خیلی ماهرانه انجام میدی. بابایی هم زحمت کشیدن و واسه شما یه حلقه بسکتبال خریدن و به دیوار اتاق نصب کردن و هر روز کلی بسکتبال بازی میکنیمچشمک. و البته به دوچرخه سواری هم همچنان علاقه شدید داری و من کم کم دارم رکاب زدن رو بهت یاد میدم.

حیاط خونه مامان بزرگ (مامان مامانی):اینجا بهت گفتم کورش جون میشه بری کنار گل وایستی تا ازت عکس بگیرم شما هم خیلی خوشگل رفتی ایستادی و من ازت عکس گرفتم:

 

 

 

 

 

پسندها (6)

نظرات (2)

سيسموني
9 تیر 95 18:30
ممنون عاليه مطالب نماز روزه هاتون قبول به ما هم حتما سر بزتيد
پسر دزفولی
5 اسفند 95 14:19
چه خوشگله خدا حفظش کنه.