سورپرایز بابایی
امروز کلاس زبان داشتم و زبان می خوندم ، که یهو متوجه شدم از بابایی خبری نیست.رفتم اتاقت دیدم بابایی رفته بالای میزو با رنگ سرمه ای داره یه دایره وسط سقف می کشه!!! من از تعجب این شکلی شدم و بابایی وقتی قیافه منو دید این شکلی بود .گفتم: چیکار داری می کنی؟؟؟!!! گفت: حدس بزن .حالا هر چی من حدس زدم بابایی گفت نخیرم یه کار دیگه دارم می کنم... . حسابی کلافه شده بودم و یکمم عصبانی از اینکه نمی دونستم چیکار داره می کنه. بالاخره تصمیم گرفتم بشینم و تماشا کنم . بابایی که دید من دیگه ساکت شدم و چیزی نمی گم بالاخره گفت که داره واسه پسریش چشم نظر می کشه که یه وقت چشم نخوره .یهو گفتم : اااا چرا نتونستم حدس بزنم. خلا...
نویسنده :
مامان کورش
17:00