کورش کوچولوی من ...
از روز اول که بدنیا اومدی وقتی بغلت می کنیم می تونی سرتو خودت نگه داری و اطرافو نگاه می کنی هر چند بازم من و بابایی خیلی مواظبتیم.از پنج روزگی وقتی پستونکتو می گذارم دهنت خودت با دستت پستونکتو نگه می داری که از دهنت در نیاد جدیدا هم خودت پستونکتو از دهنت در میاری ولی کلا خیلی پستونک دوست نداری و بعضی موقع ها که واسه آروم کردنت مجبور میشم بهت پستونک بدم بار ها از دهنت میندازیش بیرون.
عشق مامانی عاشق حموم کردن و آب بازی هستی وقتی میبرمت حموم اصلا گریه نمی کنی و اگه تو اوج گریه کردن هم باشی با حموم کردن ساکت میشی .وقتی روی شکم می گذاریمت رو پامون یا روی بالش با دو تا دستت خودتو بلند می کنی و اطرافو نگاه می کنی بابایی عاشق این کارته آخه قیافه ت تو اون لحظه واقعا دیدنیه
(23 روزگی)
و وقتی خسته میشی سرتو می گذاری رو دستمون و خیره میشی به یه جا (مثل عکس سوم) کلا این کارو خیلی دوست داری اگه گریه کنی وقتی می گذاریمت رو پامون سریع آروم میشی.هر بار که میبریمت دکتر یا مرکز بهداشت وقتی دکترت معاینه ت می کنه اصلا گریه نمی کنی و فقط با تعجب اطرافو نگاه می کنی و قیافه متعجب به خودت می گیری که دکتر داره چیکار می کنه.چند باری هم که ازت خون گرفتن یا واکسن زدن اصلا گریه نکردی یا اینکه در حد چند ثانیه جیغ زدی و خیلی زود آروم شدی انگار نه انگار که اتفاقی افتاده. جدیدا نسبت به حرفای من عکس العمل نشون میدی و وقتی باهات حرف میزنم با دقت منو نگاه میکنی اما بعدش زود خسته میشی و شروع می کنی به گریه کردن.بازی کردن با بابایی رو خیلی دوست داری وقتایی که بیداری و بابایی خونه ست کلی باهاش بازی می کنی و بغلش آرومی اما وقتی میای بغل من یا می خوابی یا گریه می کنی یا شیر می خوری.بابایی خیلی خوب بلده شما رو بخوابونه.کلا رابطه ت با بابایی خیلی خوبه.بعضی روزا بغلت می کنم و خونه رو می گردونمت این کارو خیلی دوست داری و با دقت اطرافو نگاه می کنی وقتی گریه می کنی با این کار ساکت و آروم میشی.وقتی خسته ای و خوابت میاد مثل بچه گربه ها تا سرتو ناز می کنیم چشات کم کم بسته میشه و خوابت میبره.
خاله المیر سه تا جغجغه واسه شما خریده بود که صدا و شکل هر کدوم متفاوته یکیش رو خیلی دوس داری و با شنیدن صداش بلافاصله آروم میشی اما نسبت به دو تای دیگه هیچ عکس العملی نشون نمیدی.
این روزا احساس می کنم خیلی تپل شدی آخه حسابی شیر می خوری وزنتم اضافه شده وقتی بغلت می گیرم اینو کاملا احساس می کنم.دفعه قبل که بردمت دکتر و وزنت کردیم توی 5 روز 500 گرم وزنت اضافه شده بود دکترت خیلی راضی بود و می گفت معمولا بچه ها هفته های اول وزنشون کم میشه و بهم گفت آفرین که این قدر خوب بهش رسیدی البته به زبون خود دکترت گفت :((آفرین مامانی دست پختت عالی بوده)) .دکترت خیلی شوخ طبع و خوش اخلاقه.توی بیمارستان هم روزی که بدنیا اومدی دکترا و پرستارا بهت می گفتن نی نی سفید و تپلی.تو بیمارستان قبل از این که بیارنت تو اتاق و من ببینمت یه خانوم دکتر به یه پرستار می گفت این مامان نی نی سفید و تپلیه.اون قدر این قضیه تو بخش پیچید که مامان مریضای دیگه میومدن اتاق ما و می گفتن میشه نی نی تونو ببینیم می گن خیلی تپل و سفیده!!!.
روزای اول نمی تونستم هم به شما برسم و هم کارای خودم رو انجام بدم اما دیگه ید گرفتم که واسه هر روزم حسابی برنامه ریزی کنم تا به همه کارام برسم.تا چند روز دیگه هم می خوام دوباره زبان خوندن رو شروع کنم .
قربونت بشم من هر صبح که از خواب بیدار میشم و نگاهت می کنم میبینم قیافت با روز قبل کلی فرق کرده و بزرگتر شدی و کارایی که هر روز می کنی با روز قبل متفاوته.چقدر شیرین و لذت بخشه تماشای بزرگ شدنت.خداروشکر می کنم که یه پسر سالم و دوست داشتنی بهم داده.دوست دارم کورشم.