اولین گردش و اولین مهمونی کورش

کورشم، دیروز وقت دکترت بود. چون مدت زیادی بود که من و شما خونه بودیم بابایی تصمیم گرفت قبل از دکترت ما رو ببره بیرون تا حال و هوامون عوض بشه. واسه همین یکم زودتر از خونه در اومدیم و رفتیم سمت پل خواجو  که هم به خونه نزدیک بود و هم به مطب دکتر. این اولین گردش سه نفره منو شما و بابایی بود عزیز دلم، خوشبختانه هوا خیلی عالی بود. بعد از قدم زدن سه نفره کنار رودخونه رفتیم سمت مطب دکترت. مطب زیاد شلوغ نبود. دکترت معاینه ت کرد و وزنت کرد. وزنت شده بود 4.400 . آقای دکتر گفت خیلی عالیه که 1.100 گرم وزنت اضافه شده.قدت هم 2.5 سانت بلند شده بود که اونم خیلی خوب بود.بعد از این که خیالمون راحت شد که همه چی رو به راهه.رفتیم آتلیه سراغ عکسای بارداری، قربونت بشم اون موقع که عکس انداختیم شما تو دل مامانی بودی و الان که رفتیم تا عکس ها رو بگیریم تو بغل مامان بودی و این خیلی حس قشنگی بود.

حدود ساعت 8 بود که رسیدیم خونه که یهو تلفن زنگ خورد دیدیم همسایه س باهاشون که صحبت کردم ازم خواستن که شما روببرم خونه شون تا نوه ها و عروساشون شما رو ببینن. منم زود لباسای شما رو عوض کردم و خودمم حاضر شدم و دوتایی رفتیم خونه شون. کمی بعد از رسیدن ما کم کم عروسا و نوه های حاج خانوم هم اومدن. عشق مامانی این اولین مهمونی بود که شما دعوت شده بودی. حاج خانوم ازم خواست که شما رو بغل کنه بعد شروع کرد به حرف زدن با شما شما هم حرفاشو گوش میکردی و عکس العمل نشون میدادی. همه دورت جمع شده بودن و با هات بازی میکردن. کمی که نشسته بودیم شما شروع کردی به غر زدن و کم کم شروع کردی به گریه کردن احساس کردم خیلی خسته ای.منم خداحافظی کردم و برگشتیم خونه. تا رسیدیم خونه و لباساتو عوض کردم تو بغلم خوابیدی. روز خوبی بود عزیز دل مامانی.