یک ماهگیت مبارک پسرم...
کورش یک ماهه ی ما:
کورشم، پسر یه ماهه مامانی، قربونت برم من، چقدر خوشحالم که یه ماهه شدی روزی که به دنیا اومدی خیلی ظریف و کوچولو بودی مامانی. همش نگرانت بودیم که یه وقت اتفاقی برات نیافته. اما شکر خدا حالا کمی تپلی و قوی تر شدی. این یه ماه پر از خاطره های خوب و به یاد موندنی بود برامون. یه روزایی با کارات ما رو خندوندی یه روزایی از کارات تعجب کردیم که چطور با این که اینقدر کوچولویی این کارارو می کنی و یه روزایی با گریه هات گریه کردم .مثلا چند روز پیش وان رو پر آب کردیم و گذاشتیمت تو وان ، بابایی سرتو با دستش نگه داشته بودو شما خودت بدنتو روی آب نگه داشته بودی وقتی بابایی خواست شمارو به پشت برگردونه یهو دیدیم با دستای کوچولوت دستبند بابایی رو محکم گرفتی و هرچی من وبابایی سعی کردیم دستتو از دست بند جدا نمی کردی.متوجه شدیم از اینکه بیافتی تو آب ترسیدی. بابایی زودی بغلت کرد و همش باهات حرف زد که پسرم نترس بابا مواظبته آخرش من به زور تونستم انگشتای کوچولوتو تک تک از دستبند جدا کنم.
مامان فدات بشه، چقدر خوبه که اومدی تو زندگیمون. مامانی اینجا خیلی تنها بود، حالا هر روز کنار مامانی هستی. با هم بازی می کنیم، حرف میزنیم، کتاب می خونیم، آهنگ گوش میدیم.عشق کوچولوی مامان خیلی دوستت دارم و خداروشکر می کنم که کنارمون هستی.