بازم صدای قلب عشق مامان ...

چهارشنبه وقت دکتر داشتم ساعت 3.5 بابایی منو رسوند مطب. از شانس خوبم یکی از دوستامم اونجا بود که همه کلاسای بیمارستانو رفته بود همه چیزایی رو که لازم بود واسه بیمارستان آماده کنیم رو بهم گفت و منم تند تند یادداشت کردم از جمله: روغن بچه برای اینکه بلافاصله بعد از به دنیا اومدنت شما رو حسابی ماساژ میدن (واقعا خوش به حالت مامانی، ببین نیومده چه خوب تحویلت میگیرن) و یه دست لباس آبی چون تو بیمارستان نوزادای پسرو آبی و نوزادای دخترو صورتی می پوشونن (البته یه عکسم ازتون میگیرن که تو گالری سایت بیمارستان میگذارن)، ببین چه بیمارستان با نظمی داری! همینه این قدر این بیمارستانو دوست دارم. اصلا محیط داخلش شبیه بیمارستان نیست باعث میشه آدم استرس نداشته باشه و از طرفی خانوم دکترت رئیس بخش زایمان بیمارستانه و این خیلی به نفعمونه چون پرستارا و بقیه کادر بیمارستان به مریضای خانوم دکتر بیشتر رسیدگی می کنن.

این بار هم مثل دفعه های قبل صدای قلبتو ضبط کردم و وقتی اومدم خونه با بابایی به صدای قلبت گوش کردیم. صدای قلبت خیلی واسم آرامش بخشه و بهم انرژی مثبت میده.مامان قربون اون قلب کوچولوت بشه که اینقدر تند تند میزنه . خیلی دوست دارم بعدا که بزرگ تر شدی بگذارم خودتم صدای قلبتو گوش کنی مطمئنم خیلی واست جالب خواهد بود. فیلم سونوگرافی سه بعدیتم که دارم خیلی دوست دارم ببینم از دیدن فیلمت تو شکم مامانی چه حسی پیدا می کنی. خوشحالم که علم اونقدر پیشرفت کرده که شما نی نی ها فیلم و عکس و صدای قلبتو نو از وقتی تو شکم ماماناتون هستید دارید. ما که این جور تجربه ها رو نداشتیم.

93.7.30