پسر ناز مامانیپسر ناز مامانی، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

پسرم دنیای من

واکسن دو ماهگی...

1393/10/26 13:16
نویسنده : مامان کورش
1,756 بازدید
اشتراک گذاری

 

عروسک مامانبوس،پسر نازم،قند عسلم، الهی فدات بشم من، دیروز صبح ساعت 8 رفتیم مرکز بهداشت اول قد و وزنت رو اندازه گرفتیم قدت 60 سانت و وزنت 5.700 شده بود. بعد همونجا رفتیم اتاق واکسیناسون خوشبختانه خلوت بود. خانوم پرستار از بابایی خواست که شما رو تو حالت نشسته نگه داره و پاتو محکم بگیره. چون اینطوری نشستن رو دوست نداری شروع کردی به گریه کردن و بعد خانوم دکتر واکسنو زد یه لحظه جیغ زدی و بعد زود آروم شدی و شروع کردی به خندیدن.می دونستم باید بهت استامینوفن بدیم واسه همون از قبل با خودم آورده بودم. توی ماشین قطره استامینوفن بهت دادیم و رفتیم خونه. قربونت برم من تو خونه  گذاشتمت تو تختت ،کلا میخندیدی و حسابی خوشحال بودی و با عروسک های بالای تختت حرف میزدی. طوری که من و بابایی تعجب میکردیم که چرا با این که واکسن زدی اینقدر خوشحالی!!!تعجب:

وقتی کیسه سرد رو پات گذاشتم خیلی خوشت اومده بود با خودت حرف میزدی و بازم میخندیدی niniweblog.com:

فکر میکردم بعد از خوردن قطره بخوابی اما چند ساعتی بیدار بودی niniweblog.com و حالت خوب بود که احساس کردم کم کم  دمای بدنت داره بالا میره خواستم با پستونک تب سنجت دمای بدنتو اندازه بگیرم اما چون سر پستونک بزرگ بود اصلا دوسش نداشتی.

من پستونکو گذاشتم دهنت:

 

شما شوتش کردی بیرونniniweblog.com:

من دوباره پستونکو گذاشتم دهنت:

شما دوباره شوتش کردی:

و این داستان ادامه داشت تا اینکه کم کم یاد گرفتی چطوری پستونکو به دهن بگیری niniweblog.com:

بمیرم واست دمای بدنت رسیده بود به 38.3 و همین طور بدنت گرم تر میشد وقتی بغلت کردم محکم با دستات منو گرفتی و مدام  ناله می کردی، این اولین باری بود که وقتی بغلت میکردم اونقدر محکم با دستات منو میگرفتی. صدات خیلی بیحال بود و فقط صدای ناله های آرومتو کنار گوشم میشنیدم و بدنت به شدت داغ بود. خیلی دلم به حالت می سوخت اصلا طاقت دیدن قیافه ی بیحال و مظلومتو نداشتم هنوزم وقتی یاد قیافت میافتم دلم یه جوری میشه. با هر بار ناله کردنت قلبم از جاش کنده می شد. هر کاری با بابایی کردیم دمای بدنت پایین نیومد تا اینکه مجبور شدیم سریع ببریمت کلینیک تخصصی کودکان که خوشبختانه یه خیابون بیشتر با خونه فاصله نداره. اونجا آقای دکتر معاینه ت کرد و گفت نگران نباشید فقط سعی کنید تبشو با هر روشی که می تونید کنترل کنید.

مجبور شدیم دوباره بهت قطره بدیم، هر بار که بهت استامینوفن می دادم خیلی ناراحت میشدم آخه اصلا دوست ندارم دارو بخوری. شب تا صب با بابایی بیدار بودیم  و تا صب بغلت کردم niniweblog.comو مدام تبتو چک می کردیم و شما همچنان تب داشتی و خیلی بیحال بودی و اونقدر تو خواب قیافه ت مظلوم بود که آدم دلش به حالت می سوخت:

نزدیک 6 صبح بود که یدفعه تبت شدیدا بالا رفت، خاله المیرا بهم گفته بود هر وقت تبت خیلی بالا بود آب و نمک درست کنم و بکشم رو پاهات این کارو که کردم بلافاصله دمای بدنت پایین اومد و شکر خدا دیگه تب نکردی و الانم حالت کاملا خوب شدهniniweblog.com.

کورشم، از خدا می خوام هیچ وقت مریضی و ناراحتی هیچ بچه ای رو به پدر و مادرش نشون نده. الان میفهمم پدر و مارامون چقدر زحمتمونو کشیدن تا ما به اینجا رسیدیم. چقدر استرس کشیدن،شب بیداری کشیدن و... .

فرشته ی مامانی آرزو می کنم همیشه تنت سالم باشه و از خدا می خوام کمکم کنه تا بتونم همیشه مواظب و مراقبت باشم تا هیچ وقت مریض نشی.

93.10.25

پسندها (5)

نظرات (8)

ساناز مامى کياوش
27 دی 93 12:30
الهى بميرم چقد اين نى نى ها معصوم و دوست داشتنين کياوش هم اصلا گريه نکرد بعد از واکسن فقط همون جيغ موقع واکسن خيلى نازى کوروش کوچولو بوسسس
مامان رخساره
27 دی 93 13:55
الهی خاله فداش شه ایشاله که هیچ وقت مریض نمیشه مامانی مامانی نگران نباش همیشه موقع واکسن اگه دیدی تب داره به جای هر 6 ساعت هر 4 ساعت دو برابر وزنش استامینوفن بده که اذیت نشه فقط یه روزه اشکالی نداره که دارو بخوره تا اذیت نشه یه بوس گنده بکن از کورش شجاع و قوی خاله
مامانِ نی نی
28 دی 93 8:40
ای جونم. خدا رو شکر که الان خوبه. پستونکش خیلی باحاله
نیلوفر
28 دی 93 11:21
سلام الهی فدات بشم که انقدر ماهی که گریه نکردی و همش میخندیدی،عشقم ایشالا که همیشه تنت سالم باشه
مامان کورش
پاسخ
مرسی خاله نیلوفر
مامان مریم
29 دی 93 1:12
سلام عزیزم بمیرم براش که تب کرده چقدر مظلوم خوابیده عزیزم راست میگی هر موقع آدم خودش بچه دار میشه قدر پدر مادرش را بهتر میفهمه این شالله هیچ وقت مریض نشه ببوسش از قول من این فرشته کوچلو را
مامان کورش
پاسخ
خدا نکنه عزیزم.مرسی مریم جون
زهرا مامان شایان کوچولو
30 دی 93 1:10
عزیزم واکسن زدی؟انشالله برای واکسنهای بعدیت اذیت نشی و به راحتی بگذرن
مامان کورش
پاسخ
مرسی خاله زهرا
مامانِ نی نی
30 دی 93 9:03
فدای تو. چشم حتما دعا می کنم. تو هم مادری واسه من دعا کن. دعای مادر گیراست.
مامان کورش
پاسخ
چشم عزیزم
افسانه
1 بهمن 93 15:10
سلام گلم خوبی ؟ آخی ! جانم ! خدا رو شکر که الان حالش خوبه موقع واکسن زدن یه مقدار اذیت میشن ولی خب چاره ای نیست واسه سلامتیه خودشونه ایشالله که همیشه تندرست و خندون باشه پسملیه ناز ببوسش مامانش
مامان کورش
پاسخ
مرسی عزیزم .بله با این که آدم میدونه فقط یه روزه اما دیدن ناراحتی این نی نی کوچولو ها خیلی سخته.