پسر ناز مامانیپسر ناز مامانی، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

پسرم دنیای من

عکس - شش ماهگی کورش و کلی مطلب که ننوشتیم...

1394/3/18 13:58
نویسنده : مامان کورش
2,094 بازدید
اشتراک گذاری

 

گل پسرم، یکی یه دونه ی مامان شش ماهگیتم به پایان رسید و الان وارد ماه هفتم شدی.دیگه کاملا احساس می کنم که چقدر تغییر کردی هم قیافه ت هم رفتارت و هم کارایی که انجام میدی. از بعد از چها ماهگیت دیگه وقت نکردم کارای جدیدیتو تو وبلاگت بنویسم.الان که دارم این پستتو می نویسم کنارم رو کاناپه نشستی و با توپات بازی می کنی،البته با یه قیافه ی متعجب،همه ی حواست به منه که دارم چی کار می کنم. از کارای جدیدت بگم:

دیگه تا میزاریمت زمین اولین کاری که می کنی اینکه غلت میزنی و روی پاهات میتونی وایستی.

تو گرفتن اشیا تو دستت ماهر شدی و می تونی هم زمان دو تا اشیا هر کدوم تو یه دستت بگیری.

وقتی در کمد لباساتو باز می کنم سریع به لباسات که آویزونه دست میندازی و لمسشون می کنی.

عروسکای روی پرده ی اتاقتو خیلییییییی دوست داری  و مدام دست دراز می کنی تا بگیریشون.

هر وسیله ای که تو دستت بگیری سریع شروع می کنی به کوبوندنش تا ببینی چه صدایی دارهآرام.

خیلی راحت میشینی اما هنوز حواسمون بهت هست که یه وقت نیفتی.

از اواخر ماه پنجم شروع کردی به غذا خوردن و اولین غذایی که خوردی حریره ی بادام بود و از امروز که 6 ماه و 4 روزت شده یه سوپ بهت دادم. یه چیز جالب در مورد غذا خوردنت اینکه فقط از دست من غذا میخوری!  و دیگه اینکه آب هم میخوری و خدت یاد گرفتی شیشه تو تو دستت بگیری.

اینم اولین غذای عشق مامانی، حریره ی بادام:

تو این عکسا داری با من دعوا می کنی که چرا فرنی تموم شد!!!:

 

هنوزم روابط اجتماعی خوبی داری و تا کسی را میبینی بهش لبخند میزنی و این باعث میشه همه خیلی دوستت داشته باشن.هنوزم تا تو آینه خودتو میبینی حتی تو اوج گریه کردن به خودت لبخند میزنی و بعد دوباره ادامه ی گریهتعجب.

 

یه کار مهمی که تو انجامش موفق شدم این بود که تونستم عادتت بدم تنهایی تو اتاق خودت و رو تخت خودت بخوابی.

تا بابایی از سر کار میاد ذوق می کنی و میخندی و دست و پاتو تکون می دی که بغلم کن و تا بابایی دستاشو بشوره مدام چشت دنبالشه که کی میاد پیشت.

تازگیا متوجه شدی که وقتی لباس میپوشیم قراره بریم بیرون و کلی خوشحالی میکنی.

هر روز حدود یه ساعت یا بیشتر تو تراس میشینیم جلو آفتاب تا شما ویتامین D جذب کنی و این کارو خیلی دوست داری.

البته تا آفتاب بهت میخوره قیافه ت این شکلی میشهخندونک:

 

بعد کم کم چشمت به نور عادت می کنه:

جدیدا وقتی بابایی میره خرید شما رو هم با خودش میبره و شما کلی کیف می کنیبغل.

کتاب خوردن و پاره کردن و خیلی دوست داریخندونک.

سرنوشت کتابه بیچارهغمگین:

 

البته بعضی موقع ها هم کتاب میخونی:

بعضی از روزا عصرا من و شما دوتایی میریم گردش و خیلی بهمون خوش میگذرهمحبت:

حرف زدنت از تکرار حرف ققققققققققق... به حرف ممممممم تبدیل شدهبوس،فکر کنم در تلاشی که بگی مامیبغل.

دختر کوچولوی همسایه خیلی دوستت داره و بعضی روزا میاد پیشت باهات بازی می کنه و واست کتاب می خونه.

دوربینمونو شناختی و هر وقت می خوایم ازت عکس بگیریم لبخند میزنیخندونک.

 

تو روروکت میشینی و راه میری.سمت در هر کشویی میری و سعی می کنی بازش کنی.اسمتم کاملا میشناسی تا می گم کورش اینطوری نگاهم می کنی:

اینجا وقتی بهت گفتم کورش چیکار کردی مامانی، داشتی بهم توضیح میدادی که کاری به کارم نداشته باشخندونک:

 

 

از صدای موتور تو خیابون میترسیغمگین .امروزم وقتی سوپتو میکس میکردم از صدای میکسر ترسیدی و بغض کردی ،قربونت برم من .

یاد گرفتی که حلقه ها رو بگذاری تو میله و این کارو خیلی ماهرانه انجام میدیبغل:

فوق العاده کنجکاوی و به هر صدا و  هر کاری عکس العمل نشون میدی.

وقتی حوصله ت از بازی سر میره:

کاخ چهل ستون :

یه عکس خوشگل با چشم نظری که بابایی خودش واسه سقف اتاقت کشیده بود:

یه روز که برقا قطع شده بود بابایی با چراغ قوه یه عکسه هنری از شما گرفت:

عاشق اینی که بابایی شما رو سوار گردنش کنه:

عاشق نگاه های خندون و پر انرژیتمبوس:

عکسات خیلی زیادن ولی همین قدر وقت داشتم الانم که این عکسارو گذاشتم ساعت نزدیک 2 صبحه و  شما تو خوابه نازی ،منم واقعا خوابم میاد، ولی حیفم اومد وبلاگتو آپ نکنم،امیدوارم وقتی بزرگتر شدی از دیدن این عکسا لذت ببری.

دوستت دارم پسرم...

پسندها (14)

نظرات (10)

نیلوفر
30 اردیبهشت 94 12:19
سلام عشقم ششمین ماهگردت مبارک باشه،آخه عسل از کاری هایی که مامانی از شما تعریف میکنه انجام میدی میام درسته قورتت میدما یکی منو بگیره که هلاک این گل پسریم من مامان جونی خوش به حالتون بخاطر وجود همچین گلی،خدا حفظش کنه براتون بوس گنده
مامان کورش
پاسخ
مرسی نیلوفر جون شما خیلی لطف دارین.
مامان رخساره
30 اردیبهشت 94 16:00
آخ خاله فداش با این کاراش یه بوس گنده براش مامانی زود عکس بزار که منتظریم از نشستن گل پسری بعکس
مامان کورش
پاسخ
مرسی عزیزم،چشم حتما
✿‿✿مامی پدرام فینگیل✿‿✿
5 خرداد 94 22:11
سلام عزیزم چطوری؟کوروش جونی چطوره؟دیگه به ما سر نمیزنی معلومه کوروش جون حسابی مشغولت کرده شاد باشی
nildooz
6 خرداد 94 16:22
سلام دوستم به وبلاگم سر بزنید http://nildooz.royalfa.com/ (سفارش انواع عروسک های دستبافت، گل های کریستالی، انواع تزیینات نمدی اتاق کودک برای سیسمونی و تزیینات جهیزیه پذیرفته می شود.)
مامان نازیلا
12 خرداد 94 12:42
ششمین ماهگردت مبارک عکسای پسر گل خیلی قشنگن
مامان کورش
پاسخ
مرسی عزیزم
مامان مریم
13 خرداد 94 11:55
سلام عزیزم شش ماهگی مبارک کوچلوت خیلی ناز شده قربونش برم عزیزم را زود به زود بیا مادلمون براتون تنگ میشه وبلاگ ماهم سر بزن منم اصفهانم مثل همیشه دوستون دارم
مامان کورش
پاسخ
مرسی مریم جون.چشم حتما سر میزنم.
آنا
15 خرداد 94 15:37
سلام مامان کوروش. پسر کوچولوت خیلی نازه .ایشالا داغشو نبینی و با دست خودت دومادش کنی. من عاشق این هستم که توی اینترنت صفحه های مادر و فرزندها رو بخونم و باهاشون ذوق کنم. من هم خیلی دوست دارم مادر بشم ولی تا الآن که25 سالمه حتی یه خواستگار هم نداشتم. ازت میخوام هروقت با عشق به پسرت خیره شدی برای من هم دعا کنی . ممنونم
مامان کورش
پاسخ
مرسی عزیزم،ایشالا هر چی از خدا میخوای بهت بده.چشم حتما دعا می کنم عزیزم.
خاله مهتاب
18 خرداد 94 22:32
عزیییییزم....ماشالا گل پسر خییییییلی شیرینی..من عاااااااااشقتم عزیزم...خدا نگهت داره ناناز.. مامی کوروش جون دوس داشتین به ما هم سر بزنزد..خوشحال میشیم..
مامان کورش
پاسخ
شما خیلی لطف دارین
کیان
19 خرداد 94 14:39
کورش جون خدایی مامانی خیلی خوب و با جزئیات کامل وبلاگتو می نویسه دسش دردنهمن که همشو با دقت می خونم کورش جون تو خیلی پسر ناز و دوست داشتنی هستی . افرین به تو
مامان کورش
پاسخ
ممنون از لطفتون
مامانی امیرحسین جونی
20 خرداد 94 5:19
ای جانم چه پسمل نازی خدا براتون حفظش کنه