گل قشنگم نه ماهگیت مبارک...
نفس مامان امروز سه ماهه که وارد ماه دهم شدی،دیگه چیزی به تولدت نمونده. وقتی به این نه ماهی که گذشت نگاه می کنم پر از خاطرات شیرین و دوست داشتنیه. خداروشکر می کنم که گل قشنگی مثل شما رو به ما هدیه کرده. فرشته ی ناز و خوشگلم من و بابایی خیلی دوست داریم.
از کارای جدیدی که تو این ماه کردی این بود که از ارتفاع های کوتاه خودت بالا میری مثلا تلاش می کنی میری بالای کاناپه یا روی تخت خواب مامان بابا کلا اگه زیر پات به یه جایی بند باشه همین طور از در و دیوار بالا میری.
کلمه ی به به رو یاد گرفتی،یه روز که مامانه مامانی واسه شما میوه آورد و گفت به به چقدر خوشمزه س شما با یه صدای کلفت و با مزه به زور گفتی "به به به به" و از اون روز مدام تکرار میکنی.
وقتی می گم کورش موهاتو شونه کن شونه رو می کشی روی موهات.وقتی می گم کورش دهنتو پاک کن دستما کاغذی رو می کشی رو دهنت.خلاصه بیشتره کارایی رو که می گیم متوجه میشی.
اگه صدای زنگ بشنوی چه زنگ تلفن،آیفون یا هر چیز دیگه ای سریع عکس العمل نشون میدی و یه چیزای می گی به زبون خودت،جالب اینجاست وقتی صدای زنگ آیفونو میشنوی سریع چهاردست و پا میری سمت آیفون و وقتی کسی در بزنه میری سمت در و اگه تلفن زنگ بخوره میری سراغ تلفن.یه روز که رفته بودیم مطب دکتر تلفن منشی زنگ خورد شما شروع کردی به سرو صدا کردن که یکی تلفنو جواب بده!!! همه با تعجب نگاهت می کردن و می خندیدن.
تو این ماه هفتهای سه،چهار بار بردمت دوچرخه سواری،عاشق دوچرخه سواری هستی اگه یک ساعت هم بگردونمت نمی گی بغلم کن.
بعضی روزا غذاتو می گذارم جلوت تا خودت بخوری هر چند همه شو میریزی و چیزی تو دهنت نمیره.یه کار بامزه هم که میکنی قاشقتو می کنی تو ظرف غذاتو میگیری طرف من که من بخورم منم ادای غذا خوردنو در میارمو شما کلی ذوق می کنی.یه روزم یه سیب پوست کندم و دادم دستت یه گازه کوچولو با دندونات میزدی و یک در میون به من تعارف میکردی.نمی دونی از دستای کوچولوت غذا خوردن چه لذتی داره.فعلا همینا یادم میاد اگه چیزی یادم افتاد حتما واست مینویسم.